هاینز گارتنر(اتریش) – پژوهشگر سیاسی و استاد دانشگاه
من هاینز گارتنر، استاد علوم سیاسی دانشگاه وین هست؛. البته ریاست موسسه صلح وین را نیز بر عهده دارم. من درباره رقابت قدرت های بزرگ بر سر قطبی سازی جامعه جهانی و همچنین نقش دولت های کوچک تر یا دولت های بی طرف سخن خواهم گفت.
ما گونه های مختلفی از قطبی سازی داریم. به خصوص اگر ما به دوره پس از جنگ جهانی دوم نگاه کنیم شاهد دوره دوقطبی هستیم. فضای دو قطبی متشکل از دو بلوک بود که هر بلوک توسط یک قدرت و متحدان نظامی آن نمایندگی میشد. در یک طرف ایالات متحده و ناتو و در طرف دیگر اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو قرار داشت. جهان دوقطبی در این برهه و به خصوص در دوران جنگ سرد متمرکز بر محور بلوک ها بود. البته در این بین دولت هایی در پی این بودند که موقعیت خود را خارج از این دوگانه تعریف و بازسازی کنند که همانا باید آن ها را دولت های بی طرف نامید. آنان در این برهه توانستند نقش مثتبی در امنیت بخشی به جهان به خصوص قاره اروپا ایفا کنند. در این راستا برخی از کشورهای بی طرف میزبان سازمان های بین المللی شدند.
پس از خاتمه جنگ سرد، ما به دوران تک قطبی رسیدیم که دانشمند آمریکایی چارلز کراتهمر از آن با عنوان لحظه تک قطبی یاد می کند. در واقع در این برهه هژمونی آمریکایی استیلا یافت. شایان ذکر است که این دوره به هیچ عنوان صلح آمیز نبود. برخی دانشمندان در آن روزها سخن از صلح هژمونیک به میان آوردند در صورتی که هیچ گاه صلحی رخ نداد. در این دوره ما شاهد افزایش نرخ تجاوز و حملات ایالات متحده علیه دیگران هستیم. باید به این مساله اذعان کنیم که درصد قابل توجهی از حملات کاخ سفید در این دوره تک قطبی به ثبت رسید. نمی توان این دوره را دوره خوبی برای دولت های کوچک و بی طرف قلمداد کرد چرا که در فضای تک قطبی دیگر مجالی برای عرض اندام دولت های بی طرف باقی نخواهد ماند. به عنوان مثال سفرای آمریکایی دولت استرالیا را برای اعزام هر چه بیشتر نیرو به افغانستان زیر پرچم نا تو تحت فشار قرار می دادند. البته پاره ای از مقاومت ها از سوی دولت های اروپایی در قبال این فشارها صورت می گرفت چرا که هیچ توجیهی برای شرکت در این جنگ وجود نداشت. در نتیجه دولت های کوچک در دنیای تک قطبی بسیار تحت فشار قرار گرفتند.
پس از انقضای دوران تک قطبی برخی دانشمندان نظیر مرشهایمر ایده جهان چند قطبی را مطرح کردند. از یک منظر نمی توانیم این دوران را دوره چند قطبی بنامیم چرا که تنها سه قدرت بزرگ وجود داشتند که می توانستند قدرت و موقعیت خود را بر دیگران اعمال کنند. طبعا یکی ایالات متحده و دو قدرت دیگر چین و روسیه بودند. اگر چه در این دوران قطب های هسته ای و اقتصادی نیز به میدان وارد شدند نظیر اتحادیه اروپا، برزیل، هند، ژاپن. بنابراین شاید عنوان دوران چندقطبی تنها در حد یک تعبیر و برداشت از واقعیت باقی ماند. در این دوره بهتر است درباره رقابت قدرت های بزرگ صحبت کنیم تا قطبی سازی دنیا. در همین راستا شاهد رقابت میان چین و ایالات متحده و در سوی دیگر رقابت میان جهان غرب و روسیه در خلال جنگ کرملین علیه اوکراین هستیم. دوره چندقطبی نیز همانند دوران تک قطبی دوره صلح آمیزی نبود.
به هر حال قطب بندی دنیا در دوره چند قطبی همواره بر اساس دو مولفه صورت گرفته است: اتحاد و ایدئولوژی. در طرف آمریکایی ما می توانیم پیمان ناتو را سراغ بگیریم که یک اتحاد نظامی است. علاوه بر آن پیمان جدیدتری است که ایالات متحده در تعامل با بریتانیای کبیر و استرالیا علیه چین با نام آکوس ترتیب داده است. همچنین آمریکا، بریتانیا و هند نیز پیمان سه جانبه کواد را ایجاد کرده اند که کره جنوبی و ژاپن نیز متمایل به ورود به این پیمان چند جانبه هستند.
روسیه در این بین متحدان چندانی ندارد. امروزه دولت کرملین پیمان امنیت دسته جمعی را ترتیب داده که نمونه ضعیف شده پیمان ورشو است. در ضعف این ساختار و اتحاد همین بس که نتوانست در نزاع درگرفته ما بین آذربایجان و ارمنستان نقش موثری بر عهده بگیرد. البته در خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین در حال جستجوی متحدانی جدید است.
چین هم مانند روسیه متحدانی ندارد. بگذارید این طور بگویم که پیمان اتحادی ندارد. اما چین در حال ایجاد شبکه ای از همکاری های بین المللی در قالب برنامه کمربند و راه است. از دید چینی ها این برنامه یک شبکه چندسطحی است که قطعا شبکه موثری در شکل دادن به روابط خواهد بود.
زمانی که وارد حوزه ایدئولوژی می شویم، دولت بایدن از تقابل دموکراسی ها و اتوکراسی ها سخن به میان می آورد. این در واقع خاصیت ایدئولوژی است که به هر حال همه ایدئولوژی ها یک رویه تظاهرگرا دارند. در میدان عمل ایالات متحده همواره روابط خوبی با اتوکراسی ها داشته است چرا که در این جا منافع ژئوپلتیک حرف اول را می زند. به عنوان مثال عربستان سعودی و ویتنام کمونیست دولت های اتوکراتی هستند که روابط خوبی با کاخ سفید دارند. یا زمانی که ما درباره ناتو صحبت می کنیم سخن از سازمانی خواهد بود که مدعی تشکل بر اساس ارزش های مشترک است که در این جا نیز تناقض هایی ما بین ایدئولوژی و رفتار در اتحادیه اروپا را شاهد هستیم. پس در طرف آمریکایی ایدئولوژی ریاکارانه مطرح می شود.
اما در مورد روسیه باید بگوییم که کرملین ایدئولوژی خاصی ندارد. اگر چه اتحاد جماهیر شوروی در دوره جنگ سرد تا حدودی از یک ایدئولوژی خاص پیروی می کرد که کمونیسم یا مارکسیسم بود. اما به هر حال امروز روسیه فاقد ایدئولوژی است. زمانی که روس ها سخن از مبارزه با نازیسم یا مسائل دیگر می کنند واقعا نمی توان آن را ایدئولوژی دانست که جذابیت داشته باشد.
ایده کمربند و راه چین تا حدودی قدرت نرم را درون خود به همراه دارد. اعضای این پیمان تا حدودی به صورت داوطلبانه وارد همکاری ها و فعالیت شده اند که به نظر میرسد میزانی از جذابیت در این ایده وجود دارد.
خب در این شرایط قطب بندی دولت های کوچک باید نقش خود و جایگاه خود را پیدا کنند. آن ها دو گزینه دارند که گزینه اول عضویت در پیمان ها یا متحد شدن با یک قدرت است که در روابط بین الملل آن را استراتژی موازنه تهدید می نامند. تعهد دولت های کوچک نسبت به پیمان ها می تواند منجر به مصون سازی بیشتر آن ها شود که همین نکته در پنجمین ماده از پیمان ناتو نیز ذکر شده است. البته در قبال این حق، تکالیفی نیز بر عهده کشورهای عضو خواهد بود به عنوان مثال اگر درگیری ما بین ایالات متحده و چین صورت گرفته باشد، کشورهای اروپایی باید اعضای ناتو باقی بمانند و مبتنی بر معاهدات عمل کنند. چنین رویکردی ممکن است آنان را منتفع سازد یا حتی به ضرر آن ها ختم شود.
اما گزینه دوم، بی طرفی است. در این حالت کشورهای بی طرف سعی می کنند خود را خارج از دعوای قدرت ها حفظ کنند مانند آنچه در جریان جنگ سرد از سوی برخی کشورها اتفاق افتاد. آن ها خود را از پیوند خوردن با دعوای قدرت های بزرگ فاصله می دهند. البته برخی در این باره معتقدند که کشور بی طرف در نتیجه اتخاد این سیاست اگر درگیر نزاع با دیگری شود، دیگران او را در این مسئله رها کرده و تنها خواهند گذاشت. همین مسئله نیز امروز باعث شده تا فنلاند عضویت در ناتو را به بی طرفی ترجیح دهد. در پاسخ باید گفت بی طرفی از برخی جنبه ها می تواند یک گزینه امنیتی مناسب باشد. در طول تاریخ اغلب کشورهای بی طرف مورد حمله واقع نشده اند مگر در جریان جنگ های بزرگ. مانند آنچه در جنگ اول و دوم جهانی اتفاق افتاد. در این شرایط تفاوتی بین کشورهای بی طرف و سایرین وجود ندارد. آلمان به هر دوی آن ها حمله کرد. نکته اینجاست که در ان شرایط اگر بی طرفی مایه حفظ امنیت نشد عضویت در پیمان های نظامی نیز چنین کارکردی نداشت.
خب با توجه به شرایط قطب بندی کنونی در جهان ما کشورهای کوچک اروپایی چه باید بکنیم خصوصا در دوره ای که درگیر جنگ اوکراین نیز هستیم که عده ای از آن به عنوان جنگ سرد دوم یاد می کنند که امروز در اوکراین در حال وقوع است. به نظر من بخش هایی از اوکراین که تحت اشغال نیروهای روسی درنیامده اند باید به ناتو ملحق شوند تا بدین طریق از سوی این سازمان مورد حمایت قرار گیرند. هر دو طرف امروز در جنگ اوکراین درگیر واردات سلاح های هسته ای و سنگین به میدان هستند. این وضعیتی است که ما امروز با آن مواجهیم. حالا باید در قبال آن چه کنیم؟
در پاسخ به سوال مطرح شده باید به مفاهیم تاریخی مراجعه کنیم. یکی از این ایده ها در جریان تشدید تنش ها در جنگ سرد توسط هلسینکی مطرح شد. در این گفتمان امنیت اروپا تقسیم پذیر نیست همیشه یک امنیت دسته جمعی و همگانی باید در این قاره مطرح شود. به عبارتی ایده هلسینکی معمای امنیت و دوراهی تصمیم گیری را با معادله ایجاد منافع مشترک امنیتی حل کرد. این اولین مدل و استراتژی است که ما باید به ان توجه داشته باشیم تا از در گرفتن جنگ سرد دیگری در اروپا جلوگیری کنیم.
مدل دومی که ما باید به آن توجه داشته باشیم ان چیزی است که در کنگره وین پس از 1817 مطرح شد. در آن برهه سازمانی برای کشورهای پیروز ترتیب داده شد که البته فرانسه را نیز در خود جای داد. در این سیستم یک بالانس قدرت برقرار شد تا هیچ دولتی به تنهایی بر دیگران استیلا نیابد. البته برخی نرم های عام و همگانی را نیز پذیرفتند تا به یکدیگر حمله نبرند. این مدل نیز توانست در برهه ای بن مایه روابط مناسبی باشد.
خب ما این روزها شرایطی را تجربه می کنیم که بسیار شبیه دوران جنگ سرد است. ما در دوران جنگ سرد تحرکاتی در راستای خلع سلاح را تجربه کردیم اما امروز خبری از این دست اقدامات نیست. ضمن اینکه قطب بندی امروز علاوه بر درگیری روسیه و غرب در اوکراین به میدان تعاملات چین و آمریکا نیز کشیده شده است. بر همین اساس در راستای ممانعت از قطب بندی های جدید و خطر جنگ و همچنین تجزیه اوکراین، باید به گزینه های جایگزین بعد از جنگ اوکراین بپردازیم.