مقدمه
زبان و ادبیات فارسی به گونهای با زبان و ادبیات عربی در هم آمیختهاند که برای تسلط بر هر کدام، آشنایی با دیگری ضروری است. ایرانیان مشهور در زمینۀ زبان و ادبیات عرب، کلمات دخیل زبان عربی در زبان فارسی و بالعکس، ملمعات (اشعار دوزبانه) و اشعار عربی شعرای ایرانی، نمونههایی از ارتباطات فرهنگی ایرانیان و عربها در زمینۀ زبان و ادبیات هستند.
ایرانیان مشهور در زمینۀ زبان و ادبیات عرب
پس از ورود اسلام به ایران، ایرانیان زیادی به زبان عربی توجه نمودند و برای استخراج قواعد و زبیاییهای این زبان، تلاش کردند. تأثیر این افراد به حدی بود که برخی تا همین امروز در جهان عرب مشهور هستند. یکی از این افراد، عبدالله ابن مقفع یا روزبه پارسی است که برخی از آثار دوران ساسانی را از پهلوی به عربی ترجمه کرد. آثار وی به یکی از سبکهای ویژه در نثر عربی مبدل شدهاند. دو کتاب «الأدب الکبیر» و «الأدب الصغیر» او به قدری فصیحاند که در مدارس برخی از کشورهای عربی تدریس میشوند.
کلمات دخیل
همة ما از وجود کلمات دخیل عربی در زبان فارسی آگاهیم، اما شاید برای بسیاری از ما جالب باشد وقتی بدانیم که حدود 3000 واژه از زبان فارسی به زبان عربی وارد شده است. در ادامه برخی از این کلمات را بررسی خواهیم کرد.
کلمات دخیل فارسی در زبان عربی، در زمینة موسیقی به چشم میخورند. مقامهای راست، نهاوند و سیکاه (سهگاه) و سازهای سنطور (سنتور)، طنبور (تنبور)، کمنجه (کمانچه)، سهتار و تار از این دستهاند. همچنین نام تعدادی از سنگهای گرانبها در زبان عربی، ریشه در زبان فارسی دارند. کلماتی مانند یشب (یشم)، فیروزه، زبرجد و کهرمان (کهربا) از این قبیلاند.
در میان واژگان به کار رفته برای گلها در عربی، کلمات دخیل فارسی به چشم میخورد. برای نمونه میتوان به ارجوان، بابونج، زنبق، سوسن، نرجس، نسرین، نیلوفر و یاسمین اشاره کرد که از ارغوان، بابونه، زنبق، سوسن، نرگس، نیلوفر، نسترن و یاسمن فارسی گرفته شدهاند. همچنین نام برخی از جانوران از زبان فارسی به زبان عربی رفته است. از جملة این نامها میتوان به ببر، فیل، سنجاب، جاموس (گاومیش)، شاهین، باز و سلمندر (سمندر) اشاره کرد.
یک دسته از كلمات دخیل فارسی در عربی، میوهها و سبزیجات هستند. میوهها و سبزیجاتی مانند خیار، بادمجان، پرتقال، نارنج، توت، زنجبیل، کرفس، اسفناج، چغندر، پسته و فندق با الفاظ خیار، باذنجان، برتقال، نارنج، توت، زنجبیل، کرفس، سبانخ، شمندر، فستق و بندق در عربی به کار میروند.
اشعار عربی
برخی شاعران ایرانی نه تنها اشعار عربی را با اشعار فارسی درآمیختهاند، بلکه اشعاری کاملا عربی سرودهاند. فصاحت و بلاغت برخی از این اشعار به حدی است که گاهی کسانی که زبان عربی، زبان مادری آنهاست، متوجه نمیشوند که این اشعار را یک غیرعرب سروده است. شعر گفتن به عربی به حدی در ایران رایج بوده است که ثعالبی که در قرن چهارم و در کتاب “يتيمة الدهر”، شاعران عربي گوي را بر حسب منطقه دسته بندي كرده است؛ بخشی را به شاعران خراسان و ماوراء النهر اختصاص داده است. همچنین، خزري در قرن پنجم و در کتاب “دمية القصر” كه دنبالۀ کتاب ثعالبي به شمار میرود؛ از شاعران شرق، غرب و ولايات مركزي ايران سخن رانده است. عماد الدين كاتب اصفهاني در قرن ششم و در كتاب “خريدة القصر” نیز به شاعران عربي گوي ایران پرداخته است كه از اصفهان، خراسان، فارس، خوزستان، كرمان، جبال، آذربايجان كنارۀ درياي خزر و لرستان هستند.
العین لفقدکم کثیر العبرات / والقلب لذکرکم کثیر الحسرات
(دیده از فراق شما پراشک است / و دل از یاد شما پرحسرت است)
هل یرجع من زماننا ما قد فات / هیهات و هل فات زمان هیهات
(آیا زمانی که با هم گذراندیم، بازمیگردد؟ / هرگز! و آیا زمان گذشته است؟ هرگز!)
غزل او نیز با این بیت آغاز میگردد:
مولانا مولانا اغنانا اغنانا / امسینا عطشانا اصبحنا ریانا
(سرور ما! سرور ما! ما را بینیاز کن! ما را بینیاز کن! / شب را تشنه گذراندیم، اما سیراب به صبح رساندیم)
ان لم امت یوم الوداع تأسفا / لاتحسبونی فی المودة منصفا
(اگر روز وداع از ناراحتی نمردم / مرا در دوستی منصف نشمارید)
من مات لاتبکوا علیه ترحما / و ابکوا لحی فارق المتألفا
(بر مرده از روی دلسوزی نگریید / بلکه بر زندهای بگریید که از مونسش جدا شده است)
امشرب الخضر ماء بغداد / او نار موسی لقاء بغداد
(آیا خضر از آب بغداد نوشیده است؟ / یا آتش موسی دیدار بغداد بوده است؟)
ملمعات
ملمعات، گونهای از اشعار هستند که در آنها از دو زبان استفاده شده است. حدود 30 شاعر ایرانی، ملمعاتی به فارسی و عربی دارند که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
نخستین ملمع فارسی به شهید بلخی، شاعر قرن چهارم هجری منسوب است که میگوید:
یری محنتی ثم یخفض البصرا / فدته نفسی تراه قد سفرا (رنج مرا میبیند و چشم فرومیبندد / فدایش شوم! میبینم که سفر کرده است)
داند کز وی بمن همی چه رسد / دیگر باره ز عشق بی خبرا
رابعة بنت کعب، شاعر قرن چهارم هجری و مادر شعر فارسی است. ملمع زیر از اوست:
هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم / فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل (کسی که روزی تکبر بورزد، قطعا بعد از عزت به ذلت میرسد)
ابوجعفر اندادی، شاعر قرن چهارم هجری است که یک مضمون را در دو بیت به عربی و فارسی سروده است:
عذیری من قدک الخیزرانی / ومن وردتی خدک الارجوانی
فغان زان دو رخ چون گل ارغوانی / وزان بر شده قامت خیزرانی
ملمعات در قرن پنجم هجری نیز وجود داشته است. منوچهری، شاعر این قرن در وصف علی بن عمران میگوید:
الا ای رئیس نفیس معظم / که گشتاسب تیری و رستم کمانی
کثیر الثواب و قلیل العتابی / ثقیل الرکاب و خفیف العنانی (بسیار پاداش میدهی و کم سرزنش میکنی / سنگین سوار میشوی و سبک میرانی)
نیست چون من کس از جهان مخصوص / بالبلیات من جمیع الناس (در میان مردم، کسی مانند مبتلا به بلاها نیست)
همچنین سنایی، شاعر مشهور قرن ششم ملمعی با این مطلع دارد:
دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه / قالت رأی فوادی من هجرک القیامه (گفت دلم را از دوری توهمچون قیامت دیدم)
شعر مشهور حافظ با مطلع زیر، تحت تأثیر ملمع سنایی است:
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه / إنی رأیت دهراً من هجرک القیامه (من روزگار را از دوری تو همچون قیامت دیدم)
مولوی با شصت ملمع، بیشترین تعداد ملمعات را در میان شعرای زبان فارسی به خود اختصاص داده است. او در یکی از این ملمعات میگوید:
گفتم: «خموشی صعبست» گفتا: / یا ذا المقال، صر ذا المعالی (ای گوینده! بافضیلت باش)
هر چند سعدی ملمعات بسیاری ندارد، اما یکی از زیباترین و مشهورترین ملمعات شعر فارسی متعلق به اوست. بیت نخست این شعر به شکل زیر است:
سل المصانع رکبا تهیم في الفلوات (دربارۀ آبگیرها از سوارانی بپرس که در بیابان سرگردانند) / تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
حبیبا در غم سودای عشقت / توکلنا علی رب العباد (بر پروردگار بندگان توکل کردیم)
جامی، شاعر قرن نهم هجری نیز ملمعاتی دارد. بیت زیر تبحر او در ملمعگویی را نمایان میکند:
دی گذشتیم بر آن دلبر و گفتیم دعا / قال: من أنتم؟ قلنا: فقراء غرباء (گفت: شما کیستید؟ گفتیم: فقیرانی غریب هستیم.)
ملمعگویی در دوران صفویه نیز رواج داشته است. شیخ بهایی که از دانشمندان سرشناس آن دوره است، میگوید:
جاء البرید مبشرا من بعد ما طال المدا (پس از مدتی طولانی، نامۀ بشارت آمد)
/ ای قاصد جانان تو را صد جان و دل بادا فدا
شاید تصور شود که ملمعات در شعر معاصر جایگاهی ندارد، اما حتی شاعر معاصری همچون محمدتقی بهار نیز ملمع گفته است. او دربارۀ فتح آذربایجان شعری سروده است که اینگونه آغاز میشود:
فلق لیلالفراق، وریح وصل تفوح / وصاح دیکالصباح، فقم لاجلالصبوح
(شب فراق صبح شد و نسیم وصال میوزد / و خروس سحر بانگ زد: برای شراب صبحگاهی برخیز!)
زان می گلگون بیار، نهفته از عهد نوح / کوکب برج ظفر گوهر درج فتوح