پیام وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی به همایش

بسم الله الرحمن الرحیم

خانم‌ها، آقایان

سلام و احترام خویش را به شنوندگان این همایش هدیه می‌کنم و بهترین‌ها را برای مردم منطقۀ غرب آسیا آرزو دارم. منطقه‌ای که در طول تاریخ هزاران سالۀ خود، با صلح و همزیستی، پیوندی مستحکم و دیرین داشته است. فرهنگ مستحکم صلح و همزیستی در منطقۀ غرب آسیا، مدیون چند عامل مهم بوده است.

نخستین عامل، ادیان ابراهیمی است که از این منشأ جغرافیایی برخاسته‌اند و در نقاط مختلف جهان گسترش یافته‌اند. ادیان توحیدی، اصول و بنیادهایی را آموزش داده و آن را مبنای روابط داخلی و خارجی جوامع دانسته‌اند که تأثیر به سزایی در همگرایی ملل منطقه داشته است. نخست، اصل کرامت انسانی است؛ این که هر انسانی، از آن جهت که انسان است، محترم و برخوردار از کرامت و شرافت الهی است. اصل دیگر، اصل وحدت خانوادۀ بشری است؛ این که تمامی انسان‌ها از یک ریشه‌اند و در یک خانوادۀ بزرگ انسانی تعریف می‌شوند. محور سوم، اصل گفتگو در ارتباطات انسانی است. قرآن کریم فرمود: «فبشر العباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه». این تعالیم و اصول دیگر، فرهنگ صلح را برای انسان‌های این منطقه و جهان به ارمغان آورده‌اند.

عامل دیگری که در گسترش فرهنگ صلح در منطقۀ غرب آسیا مؤثر بود، اندیشه‌های عرفانی بود که در این منطقه شکل گرفت و گسترش یافت. عناصر متعددی در عرفان نظری و عملی وجود دارد که در موضوع صلح اهمیت شایان پیدا می‌کند. یکی از آن‌ها توجه به رحمت واسعۀ الهی است. این که جهان، ظهور و جلوۀ رحمت خداوند است و خشم و کیفر، وجوه عارضی و تبعی در نظام خلقت است و این که رحمت حضرت حق است که نظام تکوین و تشریع را رقم می‌زند. همچنن وجه دیگر در معارف عرفانی، جایگاه ممتاز عشق است، این که فلسفۀ حیات، عشق به محبوب حقیقی است و عشق به او، محبت و عشق همۀ مخلوقات را در پی خواهد داشت. شاعر حکیم و عارف ایرانی مسلمان، سعدی می‌گوید: «به جهان خرم از آن است که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»

عامل سومی که در فرهنگ صلح منطقۀ غرب آسیا نقش آفرین بود، هنر این اقلیم است. هنر قدسی در این پهنۀ گیتی، هنری وحدتگرا بود. در معماری و شهرسازی، در شعر و موسیقی، در هنرهای تجسمی و دیگر هنرهای اسلامی، هنرمند، کثرات گیتی را در وحدت کانونی هستی، بازخوانی و بازنمایی می‌کرد. در فلسفۀ هنر غرب آسیا، وحدت وجود با وحدت معنا و این دو با وحدت در صورت در می‌آمیخت و خلاقیت هنری را معطوف به همزیستی و همگرایی انسان با جهان و انسان با انسان می‌ساخت.

در تبیین و تحلیل عوامل و بسترهای فرهنگ صلح در منطقۀ غرب آسیا، می‌توان به تفصیل بیشتر سخن گفت و این عوامل و عوامل دیگری را برشمرد؛ اما در قرن اخیر، عوامل متعددی را می‌بینیم که این زیست بوم فرهنگی را مختل کرده‌اند و آب و خاک منطقه را مسموم ساخته‌اند. در این فرصت کوتاه، به چند موضوع برجسته‌تر اشاره کرد.

نخست، نقش مداخلات خارجی است. در منطقۀ غرب آسیا تا قرن اخیر، عمدتا روابط داخلی ملل این منطقه، شرایط اجتماعی و سیاسی را شکل می‌داد؛ اما در قرن اخیر، حضور رسمی و غیر رسمی، مداخلات آشکار و پنهان دولت‌های استعماری در منطقه، در به هم ریزی فرهنگ صلح منطقه، بسیار مؤثر و مخرب بود. علاوه بر جنگ‌های جهانی اول و دوم، و نیز حضور مستقیم استعمارگران در بخش وسیعی از کشورهای منطقه، و نیز رقابت‌های دورۀ جنگ سرد، شاهد حضور علنی نیروهای نظامی خارجی در این منطقه بوده و هستیم. همان گونه که حضور جسم خارجی در بدن، زیست طبیعی جسم را گرفتار بیماری و اختلال می‌کند؛ حضور قدرت‌ها و عناصر بیگانه در این اقلیم، جسم و جان این منطقه را گرفتار بحران ساخته و آن را از مدار صلح، به سوی تفرقه و جنگ کشانده است. در این میان، به ویژه حضور و مداخلات گستردۀ آمریکا، نقش بسیاری در این واگرایی منطقه‌ای داشته و دارد.

نکتۀ دیگری که در تضعیف فرهنگ صلح در منطقه مؤثر بوده است، میلیتاریسم و گسترش سهم هزینه‌های نظامی از تولید ناخالص داخلی کشورهای منطقه است. به عنوان نمونه، عربستان سعودی در سال 2019، 78.4 میلیارد دلار و 10.1 تولید ناخالص داخلی خود را به هزینه‌های نظامی اختصاص داده است. رژیم صهیونیستی هم در رتبۀ دوم منطقه در هزینه‌های نظامی قرار دارد. بودجۀ نظامی این رژیم با کمک‌های آمریکا 22.6 میلیارد دلار است.

عامل سومی که در تخریب فرهنگ صلح، بسیار مؤثر بوده است، شکل‌گیری و تداوم اشغالگری رژیم صهیونیستی است. این رژیم از آغاز تأسیس در سال 1948 تاکنون، مبدأ بسیاری از ناآرامی‌ها، خشونت‌ها، جنگ‌ها و ترورهای رسمی و غیررسمی در منطقه بوده است. رخداد اخیر در ترور دانشمند ایرانی شهید فخری زاده و ترور دانشمندان هسته‌ای قبل از این شهید، نمونه‌ای از این آتش‌افروزی‌های منطقه‌ای است.

در نهایت با عامل مهم دیگر در تهدید فضای صلح در منطقۀ غرب آسیا اشاره داشته باشم و آن موضوع جریان‌های تکفیری است. چندین دهه است که روایت افراطی و تحریف شده از اسلام، انبار باروت را در منطقه منفجر ساخته است. القاعده، داعش و گروه‌های مشابه، با تفسیر نادرست از اسلام، کینه و جنگ را در منطقه رواج داده‌اند و ایدئولوژی خشونت و ستیز را به جای مکتب عدالت و صلح نشانده‌اند.

در پایان سخن، از این فرصت استفاده می‌کنم و همۀ دولت‌ها، سازمان‌ها و تشکل‌های منطقه را به ضرورت ائتلاف فراگیر صلح، توجه می‌دهم؛ این که منطقه نیازمند بازگشت مجدد به اصول راستین صلح است؛ اصولی که سال‌های سال در این منطقه رواج داشت و از سرچشمۀ دین، عرفان و هنر، آن را می‌نوشید و میوه‌های ناب همزیستی و همگرایی را به ارمغان داشت. ما دوباره بایستی به آن اصول معرفتی باز گردیم؛ دوباره آن را بیاموزیم و به آن پایبندی نشان دهیم. همچنین بایستی زائده‌هایی را که در قرن اخیر در کالبد منطقه برآمده‌اند، زدود. منطقه را از حضور و مداخلۀ بیگانگان، پیراسته کرد و آن را در اختیار ساکنان تاریخی آن قرار داد. همچنین با کاهش سهم خرید تسلیحاتی، منطقه را از زرادخانه‌های مهیب دور کرد. نکتۀ دیگر آن که حل عادلانۀ مسئلۀ فلسطین، گره‌گشای جدی صلح منطقه‌ای است. بدون آن هرگز نمی‌توان زیست صلح‌آمیز را انتظار داشت. و بالاخره (باید) تصویرهای ناروا از دین را با روشنگری‌های نخبگان به انزوا کشاند و اسلام رحمت و گفتگو را به جای اسلام خشونت و تکفیر در نسل حاضر و آیندۀ منطقه، نهادینه و تثبیت کرد. به امید آن که منطقه‌ای سرشار از عدالت و صلح را در فراروی خود داشته باشیم.