خلاصهای از کتاب “صلحگرایی”
آشنایی با تعریف صلح و انواع صلحگرایی، امری ضروری برای فعالان صلح است. کتاب “صلحگرایی” که آندرو فیلا آن را نوشته و مریم هاشمیان آن را ترجمه کرده است، به خوبی به مطالب فوق پرداخته است. این کتاب در واقع مدخل “صلحگرایی” دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد بوده است که انتشارات ققنوس آن را منتشر نموده است. در ادامه به ارائۀ خلاصهای از این کتاب خواهیم پرداخت.
تعریف صلح
بخش نخست کتاب به تعریف صلح اختصاص دارد. در این بخش ابتدا تعاریف سلبی صلح و سپس به تعاریف ایجابی آن بیان میشود؛ اما نگارنده تأکید میکند که تعاریف ایجابی صلح بر تعاریف سلبی آن ارجح است. میتوان صلح را به صورت سلبی با مفاهیمی همچون “عدم خشونت”، “عدم کشتار”، “عدم جنگ” و “عدم کشمکش” تعریف کرد. تسلیم منفعلانه در مقابل شر، صلح به شمار نمی رود؛ زیرا در مفهوم صلح، عدالت نهفته است. البته برخی مسیحیان که معتقدند انسان باید دشمنش را نیز دوست بدارد، تسلیم را صلح به شمار میآورند. تفاوت صلح با آتش بس نیز در اینجاست که در آتش بس، دو طرف صرفا از روی ترس به یکدیگر حمله نمیکنند؛ وگرنه انگیزۀ حمله به یکدیگر در درون آنها وجود دارد. صلح مبتنی بر بازدارندگی تسلیحاتی، صلح واقعی نیست؛ زیرا هر لحظه خطر آغاز درگیری و خشونت با یک جرقه را در پی دارد.
در تعریف صلح ایجابی، مفاهیمی همچون نظم عادلانه، یکپارچگی و همبستگی و احترام متقابل مطرح هستند. در این تعاریف، آموزش صلح و میانجیگری و رفع کشمکشها با روشهای عاری از خشونت، مد نظر قرار میگیرد. مفهوم ایجابی صلح میتواند از حوزۀ سیاسی فراتر رود و کل زندگی انسان را در برگیرد؛ به این ترتیب که صلح به معنای همزیستی مسالمت آمیز با همۀ موجودات گردد. در اخلاق فضیلت، صلح در ارتباط با فضایلی همچون فروتنی، مدارا و شفقت تعریف میشود.
انواع صلحگرایی
پس از روشنشدن تعاریف سلبی و ایجابی صلح، نوبت به انواع صلحگرایی میرسد. در این کتاب، انواع صلحگرایی در بخش دوم مطرح شده است و “صلحگرایی پیامدگرایانه” و “صلحگرایی تکلیفشناسانه” به طور جداگانه در بخشهای سوم و چهارم بررسی شدهاند.
صلحگرایی مطلق در برابر صلحگرایی مشروط
صلحگرایی مطلق به معنای نفی خشونت و جنگ به طور کلی و بدون استثناست. طرفداران صلحگرایی مطلق معتقدند که نباید حتی برای یک هدف اخلاقی، کار غیراخلاقی کرد؛ لذا حملۀ نظامی برای دفاع از حقوق مردمی که تحت حکومت رژیمهای ضد حقوق بشر زندگی میکنند، درست نیست. صلحگرایی مطلق غالبا با آرمان مسیحی “عدم مقاومت در برابر شر” یا سنت هندی “عدم خشونت” گره خورده است. در این دیدگاه دینی، رنج بردن از خشونت بدون تلافی کردن آن، امری نیکوست. برخی طرفداران صلحگرایی مطلق، دفاع از خود را مجاز میدانند؛ اما برخی حتی دفاع از خود را نیز جایز نمیشمرند. نوع دوم صلحگرایی مطلق که دفاع از خود را نیز جایز نمیداند، غیرممکن به نظر میرسد؛ زیرا موقعیتهایی در زندگی پیش میآید که انسان مجبور به انتخاب میان کشتن و کشته شدن است.
صلحگرایی مشروط به معنای مجاز یا حتی ضروری بودن جنگ در برخی شرایط و مجاز نبودن آن در شرایط دیگر است. یکی از اقسام صلحگرایی مشروط، صلحگرایی حرفهای و محدودکردن لزوم صلحگرایی به افرادی است که به هر دلیل، متعهد شدهاند تا از خشونت و جنگ دوری کنند. نوع دیگر صلحگرایی مشروط، صلحگرایی محتاطانه نام دارد که طبق آن، باید از جنگهای غیرعاقلانه که زیانشان از سودشان بیشتر است، اجتناب نمود. نوع سوم صلحگرایی مشروط، صلحگرایی ناظر به جنگ عادلانه است. طرفداران این نظریه، معتقدند که جنگهای مدرن به علت اموری مانند تفاوت نگذاشتن میان نظامیان و غیرنظامیان در بمبارانهای هوایی، عادلانه نیستند. صلحگرایی ناظر به جنگ عادلانه میتواند به دنبال عدالت در مبنای جنگ، نحوۀ جنگ یا پیامد جنگ باشد. عدالت در مبنای جنگ به این معناست که اگر راهی به جز جنگ برای حل اختلافات موجود باشد، آن راه باید پیگیری شود. عدالت در نحوۀ جنگ به معنای آسیبنزدن به غیرنظامیان و دوری از کارهای غیراخلاقی مانند تجاوز و شکنجه است. عدالت در پیامد جنگ نیز مخالفت با جنگهایی است که صلح را در درازمدت تهدید میکند. نوع چهارم صلحگرایی مشروط، صلحگرایی سیاسی (کبوترها) است که در مخالفت با جنگطلبان (بازها) مطرح میشود. رابرت هومز به صلحگرایی لیبرال معتقد است که طبق آن، جنگ مدرن به این دلیل نفی میشود که مبتنی بر سربازگیری جمعی است؛ در حالی که به عقیدۀ هومز، هیچ کس حق ندارد به دیگران دستور کشتن بدهد.
صلحگرایی بیشینه (وسیع) در برابر صلحگرایی کمینه (محدود)
صلحگرایان بر نفی جنگ و خشونت اتفاق نظر دارند، اما تعریفشان از جنگ و خشونت با هم متفاوت است. صلحگرایی بیشینه هرگونه سلب حیات را محکوم میکند و ممکن است اعدام، گوشتخواری و سقط جنین را نیز در بر بگیرد. صلحگرایی کمینه، فقط به دنبال جلوگیری از آسیبزدن به بیگناهان است. صلحگرایی بیشینه به صلحگرایی مطلق و صلحگرایی کمینه به صلحگرایی مشروط نزدیک است.
صلحگرایی عام در برابر صلحگرایی خاص
صلحگرایی عام، عدم جنگ و خشونت را تکلیف همگان میداند؛ اما صلحگرایی خاص، این امر را به گروهی خاص محدود میکند. صلحگرایی خاص به صلحگرایی حرفهای که یکی از اقسام صلحگرایی مشروط بود، شباهت دارد. صلحگرایی خاص یکی از راههای اجتناب از افتادن در اتهام خیانت به وطن در هنگام جنگ است؛ زیرا هرچند فرد از رفتن به جبهه امتناع میکند، اما کار سربازانی را که در حال جنگ هستند، غیراخلاقی نمیداند.
صلحگرایی شکاکانه
صلحگرایی معمولا به صورت سلبی و در نفی جنگ و خشونت مطرح میشود، لذا موضعی انتقادی و شکاکانه دارد و جواز جنگ و خشونت را زیر سؤال میبرد. صلحگرایی شکاکانه، کار کسانی که کشتن دیگران در دفاع از خود را جایز میشمارند، قصاص پیش از جنایت میپندارد و این سؤال را مطرح میکند که از کجا معلوم که راه دیگری برای دفاع وجود نداشته باشد؟ نوع دیگر صلحگرایی شکاکانه، عدم اعتماد به ادعاهای دولتها در زمان جنگ است. در این صلحگرایی که صلحگرایی “در بادی نظر” نیز نامیده میشود؛ هر جنگی غیراخلاقی است، مگر با دلایل قطعی ثابت شود که این جنگ به خاطر دفع شر بزرگتری بوده است.
صلحگرایی دگرسازانه
صلحگرایی دگرسازانه تلاش میکند تا با اصلاح روندهای تربیتی و فرهنگی، گرایش به جنگ و خشونت در انسانها را کاهش دهد. مسیحیت با نفی اعمال تلافیجویانه به دنبال این نوع صلحگرایی است. صلحگرایی دگرسازانه ممکن است با نقدهای فمنیستی بر ارزشهای مردانهای که در فرهنگ جنگاورانه یافت میشود، پیوند داشته باشد.
صلحگرایی پیامدگرایانه
صلحگرایی پیامدگرایانه به صلحگرایی مشروط نزدیک است. این نوع از صلحگرایی معمولا مبتنی بر فایدهگرایی ناظر به قاعده است و ممکن است این گونه استدلال کند که قاعدهای علیه جنگ و خشونت، میتواند بیشترین سعادت را برای انسان و دیگر موجودات ذی شعور به ارمغان آورد. ممکن است اشکالی وارد شود و آن اینکه دخالتهای بشردوستانه میتواند باعث کاهش نقض حقوق بشر و رنج انسانها شود. پاسخ این است که اگر منابعی که صرف این جنگها میشود، صرف فعالیتهای صلحآمیزی همچون توسعۀ آموزشی، بهداشتی یا غذایی شود؛ سود بیشتری برای جهان دارد. همچنین عدم رخ دادن هرگونه جنگ باعث ثبات بینالمللی در درازمدت خواهد شد. صلحگرایی پیامدگرایانه با نفس کشتن مخالف نیست، بلکه با پیامدهای زیانبار آن مخالف است. به همین سبب، کشتن برای دفاع از خود و حتی کشتن در این نظریه مجاز است، اگر در بلندمدت باعث افزایش سعادت گردد. در این دیدگاه، تفاوتی میان نظامیان و غیرنظامیان وجود ندارد.
درمورد سودمند یا زیانبار بودن نتایج جنگها، تفاوت وجود دارد. برخی پژوهشگران مانند پینکر و گلداستاین معتقدند که جنگهای حسابشده در دهههای گذشته، نتایج مثبتی داشته است؛ اما برخی مانند بیکرتون در این امر تردید میکنند و نتایج اغلب جنگها را بیارزش میدانند. برخی پیامدگراها معتقدند جنگهایی که در کنار آسیبهای کوتاهمدت، منافع بلندمدتی در پی دارند، مجاز هستند. صلحگرایان دیگر در برابر این نظر به این نکته اشاره میکنند که شاید بتوان بدون جنگ، به منافع بلندمدت مذکور دست پیدا کرد. برخی پیامدگراها باور دارند که هرگونه جنگی باعث ایجاد دولتهای نظامی و صرف بودجۀ کشورها برای ساخت و خرید تسلیحات خواهد شد و توسعۀ اقتصادی را به تأخیر خواهد انداخت. طرفداران محیط زیست، جنگ و ارتشها را یکی از بزرگترین آلایندههای محیط زیست میدانند. عدمخشونت فعالانه، راهبردی است که توسط افرادی مانند گاندی و لوتر کینگ مطرح شده است و طبق آن، در پیگیری اهداف صلح و عدالت، باید وسایل صلحآمیز به کار برد.
صلحگرایی تکلیفشناسانه:
صلحگرایی تکلیفشناسانه ارتباط نزدیکی با صلحگرایی مطلق دارد. میتوان از قاعدۀ “عدم استفادۀ ابزاری از دیگران” که در اخلاق کانتی مطرح شده است، صلحگرایی مطلق را نتیجه گرفت؛ زیرا کشتن انسانها و استفاده از سربازان مستلزم استفادۀ ابزاری از ایشان است. طرفداران جنگ عادلانه، کشتن نظامیان دشمن را مجاز میدانند؛ اما صلحگرایی تکلیفشناسانه، این کار نیز مجاز نمیداند؛ زیرا با هرگونه “کشتن” مخالف است. برخی صلحگرایان تکلیفشناس با بیان اینکه برخی از جرمها مستحق اعدام هستند، اعدام را میپذیرند؛ اما برخی دیگر با تأکید بر غیراخلاقی بودن هرگونه “کشتن”، این مورد را نیز رد میکنند. هرچند سنت جنگ عادلانه تصریح میکند که غیرنظامیان باید از آسیب تعمدی مصون باشد، اما آسیبهای غیرتعمدی به این اقشار را مجاز میداند. برخی صلحگرایان در پاسخ به این ادعا بیان میکنند که این آسیبها در واقع “غیرتعمدی” نیستند؛ زیرا روشن است که شعلهور شدن آتش جنگ به غیرنظامیان نیز آسیب خواهد زد.
مبانی صلحگرایی
مبانی دینی و فرهنگی صلحگرایی، بحثی است که در بخش پنجم کتاب مطرح شده است. در این بخش بیان میشود که صلحگرایی مطلق و تکلیفشناسانه غالبا مبتنی بر باور دینی است، زیرا در این باور است که جهان حیات سیاسی، جهانی ظاهری است و جهان واقعی نیست. نوع دیگری از صلحگرایی دینی با اخلاق فضیلت ارتباط نزدیک دارد، اخلاقی که بر پرورش فضایل در سراسر عمر تأکید دارد و اخلاقی بودن اعمال یک فرد را با توجه به کل زندگی وی قضاوت مینماید. طبق الهیات مسیحی و آموزۀ گناه نخستین، انسان در خشونت زاده شده است و این امر باید با آموزش، تمرین و انضباط، اصلاح گردد.
برخی مکاتب غیردینی مانند رواقیها و اپیکوریها نیز قائل به صلحگرایی ناظر به فضیلت هستند. ویلیام جیمز معتقد بود که باید راهی غیر از جنگ برای پرورش فضایلی مانند شجاعت و انضباط پیدا کرد. افلاطون اعتقاد داشت که جنگ فقط باید برای صلح در بگیرد و سقراط بیان میکرد که نباید شر را با شر تلافی کرد. صلحگرایی در سنت غیرغربی در آیینهای جین، بودا و دیگر آیینهای هندی در آموزههایی مانند آهیمسا (عدم خشونت) ریشه دارد.
پاسخ به چند ایراد
در آخرین بخش از کتاب، به سه اشکال وارد به صلحگرایی، پاسخ داده میشود. ایراد نخست، حملۀ شخصی به صلحگرایان است که آنها را ترسو، فرصتطلب و خائن میخواند. طبق دیدگاه طرفداران این ایراد، صلحگرایی امری غیرعادلانه است؛ زیرا صلحگرایان از منافعی بهرهمند میگردند که دیگران برایشان جنگیدهاند. در پاسخ به ایراد فوق میتوان گفت که اتفاقا بسیاری از افراد فضیلتمند در طول تاریخ، صلحگرا بودهاند. همچنین درمورد عدم شرکت صلحگرایان در سختیهای جمعی، میتوان به فعالیتهای داوطلبانۀ آنان در بحرانهای غیرنظامی کشور اشاره کرد.
ایراد دوم این است که صلحگرایان به دنبال آرمانی غیرواقعی هستند؛ در حالی که جنگ، یک واقعیت انکارناپذیر جهان است. پاسخ صلحگرایان به ایراد فوق، این است که هرچند در جهان کنونی، اخلاق رعایت نمیشود؛ اما این دلیل نمیشود تا ما به دنبال ایجاد یک جهان اخلاقی نباشیم.
طبق ایراد سوم، صلحگرایی متناقض، ناعادلانه و بیاثر است؛ زیرا صلحگرایان که در برابر حملات و زیادهخواهیهای دیگران مقاومت نمیکنند، یا کشته میشوند یا باعث دامن زدن به بیعدالتی میگردند. منظور از بیاثر بودن صلحگرایی این است که هیچ ظلمی بدون اعمال خشونت از میان نمیرود و موفقیت امثال گاندی و کینگ، عواملی غیر از مبارزۀ بدون خشونت آنها داشته است و این روش در برابر نازیها و تروریستها به کار نخواهد آمد. در پاسخ به ایراد کشتهشدن صلحگرایان میتوان گفت که طرحکنندگان این ایراد، افراطیترین نوع صلحگرایی مطلق را در نظر گرفتهاند؛ در حالی که اکثر صلحگرایان به دفاع از خود قائل هستند. دربارۀ بیاثر بودن صلحگرایی نیز به این مطلب اشاره میشود که تاریخ نشان داده است که انقلابهای خشونتآمیز، غالبا باعث تشدید ظلم و ستم میشوند.