peace and friend

صلح و دوستی

مقدمه:

در ادبیات قدیم پارسی صُلح هم‌معنای لغت آشتی و به معنای مقابل حزب و جنگ آمده است، در دوران معاصر مفهوم صلح گسترش یافته و با تفکرهای شرق آسیایی و بعدها تفکرات مسیحی که صلح درونی را معرفی کرده‌اند آمیخته شده‌است در این مفهوم صلح شرایطی آرام، بی‌دغدغه و خالی از تشویش، کشمکش و ستیز است. صلح یک آرمان جهانی تلقی می‌شود. صلح یک مفهوم مطلق نیست و می‌تواند بسته به دیدگاه دینی و فرهنگی تعریف متفاوتی داشته باشد به همین ترتیب از جنبه‌های مختلفی می‌توان صلح را مطالعه کرد.

آشتی و صلح:

كلمه صلح (به‌ضم صاد و سكون لام) یك واژه عربی است. معنای فارسی آن عبارت از سازش و آشتی می‌باشد. صلح در لغت به‌معنای مسالمت، سازش و آشتی آمده است. راغب می‌گوید: این كلمه نقطه مقابل فساد و تباهى است و بیشترین كاربردش در افعال و كارها می‌باشد. از نظر اهل‌لغت «اَلْصُلْحُ» اسمى است كه از واژه «مصالحه» گرفته شده و در مذكر و مؤنث یكسان بكار برده مى‏شود. این كلمه در اصطلاح سیاسى به معناى پایان جنگ بر مبناى شروطى است كه آن‌ را «شُرُوط الصُّلْح» می‌نامند.
از نظر ترمینولوژی این كلمه معانی مختلفی دارد. گاهی به «حالتی كه بر اثر پایان گرفتن یا نبودن جنگ و نا آرامی پدید می‌آید» گفته می‌شود و گاهی «عمل یا فرایند پایان بخشیدن به‌جنگ یا اختلاف» را صلح می‌گویند.
به گفته باروخاسپینوزا صلح به معنی نبود جنگ نیست بلکه فضیلتی است که از نیروی جان مایه می‌گیرد و همان‌طور که آزادی به چم زندانی نبودن نیست صلح هم به چم نبود جنگ نیست. مفهوم صلح را با آتش‌بس نباید اشتباه گرفت. آتش‌بس به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن طرفین درگیر در یک مناقشه به صورت یک طرفه یا دو طرفه تحت شرایط خاص از جنگیدن دست می‌کشند. صلح به معنای پایان دادن به مناقشه و قطع جنگ است. برای بازگشت به وضعیت جنگ اعلان جنگ از یکی از طرفین الزامی است. رسیدن به صلح در یک جنگ به طور کلی به دو روش میسر است. جنگیدن و وادار کردن طرف مغلوب به پذیرش صلح خود یکی از راه‌های رسیدن به صلح است که به صلح رومی معروف است. در این وضعیت طرف پیروز و یا مجموعه‌ای از قدرت‌های بی‌طرف شرایطی را به عنوان شرایط صلح تنظیم می‌کنند که معمولاً به نفع سمت پیروز است. راه دیگر رسیدن به صلح با کمک مذاکرات سیاسی و یا فعالان صلح است. آرمان جهانی صلح‌دوستان حفظ صلح در سطح جهان است ولی در واقعیت همیشه جنگ‌ها و مناقشات وجود داشته‌اند و به وجود می‌آیند و آنچه صلح‌دوستان دنیا به دنبالش هستند ترک مناقشات و برقراری صلح در این مناقشات است. ناتوانی انسان دربرابر برقراری صلحی در مناقشات متفکرانی همچون کریشنامورتی را به بیان مفاهیم بدیعی از صلح رهنمود کرده‌است، کریشنامورتی صلح را وضعیتی می‌داند که در آن تمام مناقشات و مسائل حل شده‌اند و هر نوع واکنش به جنگ را زمینه‌ای برای مناقشات بعدی می‌داند. در تفکر کریشنامورتی ما بخشی از دنیا هستیم و برخورد با مساله به عنوان مشکلی در بیرون از وجود ما اشتباه است.

صلح در روابط بین‌الملل:

صلح اصطلاحی است که در روابط بین‌المللی كاربرد بيشتر دارد. بنابراین از رفتارهای خصمانه داخلی میان نهادها و ارگان‌ها به‌صلح تعبیر نمی‌آورند. اما به‌‌پایان مخاصمات مشخص، مانند صلح وستفالی یا صلح ورسای، یا به‌مفهومی وسیع‌تر، به‌فقدان مخاصمات، یا دوستی و مودت فعال و نهادهای معینی که توانسته‌اند روابط بین دو یا چند کشور، یا کشورها به‌طور اعم را به‌نحوی موفقیت آمیز تحت نظم در آورد صلح می‌گویند. به عقیده برخی صلح واقعی صرفاً فقدان مخاصمات فعال نیست، بلکه وجود «آرامش در نظام» است.
صلح در عرف سیاسی به‌حالت عدم مخاصمه بین کشورها اطلاق می‌شود. بین کشورهایی که در حال جنگ هستند، صلح در حالی برقرار می‌گردد که بین آن‌ها پیمان صلح به‌امضاء برسد. لذا از آتش‌بس در جنگ و حالت ترک مخاصمه نظیر وضعی که بین کشورهای عربی و اسرائیل (غیر از مصر) وجود دارد صلح تلقی نمی‌شود؛ زیرا این کشورها، هر ‌آن ممکن است بدون اخطار قبلی وارد جنگ شوند.

1- تصمیم به‌صلح:

در حالی که آتش بس متارکه جنگ یا تسلیم تنها منتهی به تعلیق یا خاتمه عملیات می‌شود، تصمیم به‌صلح پایان وضعیت مخاصمه مسلحانه را در پیش دارد. تصمیم آتش‌بس متارکه جنگ یا تسلیم ضرورتاً به پایان وضعیت جنگی منتهی نمی‌شود. اما هر کدام از این امال می‌تواند تأثیر خاتمه یک مخاصمه مسحانه را داشته باشد و اگر طرف‌ها بخواهند می‌توانند وضعیت جنگی را خاتمه دهند. تصمیم به صلح عموماً با انعقاد معاهده صلح نمایان می‌شود. انعقاد یک معاهده تنها توسط سران دولت‌ها یا نمایندگان قانونی حکومت یک دولت انجام می‌شود.

یک معاهده صلح مقررات ذیل را در مورد حوزه‌هایی خاص در بردارد:

– پایان همه عملیات.
– ایجاد دو باره روابط صلح آمیز میان دولت‌های متخاصم.
– حل و فصل اختلافاتی که منجر به‌شروع عملیات جنگی شده‌اند.
– حل اختلافات ارضی.
– محدودیت سازی سلاح‌ها یا تکلیف به‌خلع سلاح.
– استراداد زندانیان و اسرای جنگی طرفین.
– پرداخت غرامت برای خسارات جنگی.

2- برقراری صلح:

براساس تعریفی كه پطروس غالی (دبیر کل پیشین سازمان ملل متحد) می‌كند، عبارت از اقدامی است که به‌منظور ایجاد تفاهم و توافق بین طرف‌های دیگر و اساسا از طرق صلح آمیز به‌نحو پیش‌بینی شده در فصل ششم منشور، انجام می‌گیرد. برقراری صلح وقتی در دستور کار سازمان ملل قرار می‌گیرد که از تکنیک‌ها و تاکتیک‌های دیپلماسی پیشگیرانه ‌کاری برنیامده و درگیری مسلحانه بین طرفین مناقشه آغاز شده باشد. از این تعریف چنین بر می‌آید که در چارچوب «برقراری صلح» عمدتا استفاده از ابزار صلح آمیز مد نظر است اما ظاهراً به‌کارگیری شیوه‌های قهر آمیز نظیر انواع تحریم‌ها و اعمال زور را نیز می‌توان از آن مستفاد کرد. این در حالی است که دبیر کل بعدا به‌موازات تعدیل نظریات خود در برخی زمینه‌ها در مورد برقراری صلح بر رضایت همه طرف‌ها تأکید کرده و در این چارچوب اعمال زور را منتفی اعلام می‌کند.

وی در گزارش سالانه خود در سال 1996م «برقراری صلح»‌ را چنین تعریف کرد:

منظور سازمان ملل از این اصطلاح، استفاده از ابزار دیپلماتیک جهت متقاعد کردن طرف‌های درگیر به‌قطع جنگ و مذاکره برای حل مسالمت آمیز اختلاف است. سازمان ملل تنها در صورتی می‌تواند در این رابطه نقش ایفاء کند که طرف‌های مناقشه در مورد لزوم ایفای چنین نقشی از سوی سازمان ملل متحد توافق کرده باشند. بنابراین استفاده از زور علیه یکی از طرف‌های مناقشه با هدف خاتمه دادن به‌جنگ مطرح نیست. اقدامی که در فرهنگ سازمان ملل از آن با عبارت‌ اعمال صلح یاد می‌شود. به‌این ترتیب در گزارش سالانه 1996م هرگونه توسل به‌اعمال فشار و زور در چارچوب «برقراری صلح» منتفی اعلام شده است.

3- معاهده صلح:

هر جنگی در نهایت به‌صلحی منتهی می‌گردد. در عرف بین‌الملل با امضای معاهده صلح، الزامات بعدی قابل پیگیری است. معاهده صلح به‌طور قانونی و رسمی به‌حالت جنگ بین دولت‌ها خاتمه می‌بخشد. پیمان صلح روش عادی اعاده شرایط صلح بین‌دول متخاصم است. آتش‌بس و سایر تدابیر مربوط به‌تعلیق مخاصمات دارای چنین آثاری نیست، مگر این که بر خلاف اسامی آ‌ن‌ها مقرر نمایند که به‌کشمکش یا جنگ نیز علاوه بر ختم مخاصمات فعال پایان یابد. برای نمونه قرارداد آتش‌بس هند و پاکستان مورخ 1965م و قرارداد 1973م آتش‌بس در ویتنام مبنی بر ختم جنگ و اعاده صلح بود. معاهده صلح معمولا علاوه بر پیش بینی خاتمه حالت جنگ و اعاده شرایط صلح دارای موادی در خصوص رفع آثار جنگ مثل عودت اموال، تبادل اسراء، اعتبار معاهدات پیش از جنگ، مسائل منطقه‌ای و نظامی و امثالهم است.

از نظر حقوقی معاهده صلح، حقوق و تکالیف عادی زمان صلح را بین طرف‌های مخاصمه اعاده می‌نماید. چنانچه خود معاهده به‌ترتیب دیگری مقرر نکرده باشد، وضعیت اموال عمومی منقول تابع اصل حفظ هرچیزی که در زمان ختم مخاصمه در اختیار هر طرف بوده است می‌باشد. حقوق غیر مرتبط با امول اعاده می‌شود و کلیه ممنوعیت‌های مربوط به اتباع دشمن سابق بر اساس اصل ناشی از حقوق روم موسوم به «حقوق بعد از مخاصمه» رفع می‌گردد. آزادی اسراء و زندانیان به‌طور سنتی اثر مهمی از جمله آثار معاهده صلح محسوب می‌شده است.

گرچه معاهده صلح روش عادی خاتمه دادن به حالت جنگ است، ولی روش‌های دیگری مثل توقف مخاصمات و به‌دنبال آن اعاده تدریجی روابط صلح آمیز نیز کاربرد خاص خود را دارد. مثل فرانسه و مکزیک در سال 1868م و روابط دول امریکای لاتین در قرن 19. راه دیگر خاتمه جنگ اعلام ختم یک جانبه حالت جنگ و قبول آن توسط طرف دیگر است. برای نمونه جنگ جهانی دوم فقط بین چند دولت توسط معاهده صلح 1948 صورت گرفت و آمریکا و انگلیس فقط با ایتالیا، بلغارستان، مجارستان، رومانی و فنلاند معاهداتی منعقد کردند و هیچ معاهده‌ای با آلمان که موجودیت آن در زمان جنگ از بین رفت امضاء نشد. حالت جنگ با آلمان با اعلامیه‌های یک جانبه دول متفق پایان یافت. مثل اعلامیه ایالات متحده امریکا و انگلستان در سال 1951. اعلامیه مشابهی در خصوص اتریش در سال 1947 منتشر شده بود. معاهده صلح با ژاپن (1951) به‌امضای شوروی، لهستان، چکسلواکی و هند و چین نرسیده بود. هر کدام از این دولت‌ها سرانجام خود معاهداتی با ژاپن به‌طور دو جانبه منعقد کردند که شرایط صلح ‌بین ‌آن‌ها را اعاده نمود.

از نظر حقوقی بعد از خاتمه جنگ باید، صلحی برقرار شود که مبتنی بر عدالت باشد، نه بر انتقام. پس از جنگ دولت فاتح در صورتی که حکومت مغلوب را خطر ناک برای امنیت خود تشخیص دهد، می‌تواند آن را تغییر داده و حکومت جدید جانشین آن کند. قرارداد صلح نیز تنها شخص سلطان را مکلف نمی‌کند، بلکه وراث و جانشینان او را هم مقید می‌سازد. در باره ارزش قرارداد صلح می‌گوید با این که انعقاد آن در شرایط غیر متساوی نسبت به‌طرفین بسته شده، مع ذالک معتبر است و نمی‌توان این نوع قرار داد را به علت آن که تحت فشار یا از روی ترس امضاء شده است باطل فرض کرد، ولی در هر حال خدعه و اشتباه موجب فساد آن می‌باشد. همچنین در این باره می‌گوید: قرار صلح غیر قابل تقسیم و تجزیه است. یعنی اگر قسمتی باطل باشد تمام آن باطل می‌شود جنتیلیس در پیمان صلح مانند سایر قرارداها شرط عدم تغییر وضع را مضر و مستتر می‌داند.

پیشینه تاریخی صلح در اسلام:

در تاریخ اسلام، با هجرت رسول اکرم(ص) به یثرب، و تشکیل حکومت اسلامی، صلح و جنگ آغاز شد و دیری نپایید که صلح ها و جنگ‌های بسیاری به وقوع پیوست. در این نوشتار، از آن جا که رویکرد اصلی سخن به صلح‌های پیامبر(ص) است، لذا شایسته است که پیش از آن، سابقه تاریخی صلح در منطقه «جزیرة العرب» (و به ویژه «حجاز») ـ بستر جغرافیایی تاریخ اسلام ـ مورد بررسی قرار گیرد.

بی گمان، اقوام و قبیله‌های ساکن در جزیرة‌العرب، خواسته یا ناخواسته، به جنگ‌ها و کشمکش‌های دامنه داری تن در می‌دادند که گاه تا سال‌ها و دهه‌ها به درازا می‌کشید. در تحلیل این امر، این سخن کاملاً سنجیده است که بسیاری از نزاع‌ها، ریشه درمسائلی بیهوده و بی اساس داشت و اعراب ـ کمابیش ـ بااین درگیری‌ها، هم‌خو و مأنوس بودند. اما این خود، نمی‌تواند پایان امر به شمار آید؛ زیرا اعراب، رنجور از پیکار و کشتار، و در پیِ صلح و آرامش، به دنبال «فرصت»هایی برای ادامه حیات بودند. در این میان، مهم‌ترین و بارزترین فرصت، «حرمتِ» ماه‌های حرام و قداست سرزمین مکه بود.

در فرجام بسیاری از جنگ‌ها، اعراب پس از توافق بر سرِ «پرداخت خون بهای کشتگان» به «صلح»ـ البته، صلحی «زودگذر» ـ روی می‌آوردند. افزون بر این، همان‌گونه که گاه یک سخن «نیش دار»، قبیله‌های عرب را گرفتار جنگی مهیب می‌ساخت، در برخی از اوقات، گفتار و یا سروده‌ای، به سانِ «نوشدارو»یی بود که سبب می‌شد گروهی از دام قتل و اسارت رهایی یابند. ماجراهایی به نام «یوم حلیمه» و«یوم الشِّباک» از این شمار بود.

هنر برای صلح:

تاریخ بشر چرخه‌ی بدون توقف جنگ‌و صلح‌است. همواره با صدای مهیب شیپوری، جنگی آغاز شده و با به اهتزاز درآمدن تکه‌پارچه‌ای سفید، صلحی به ارمغان آمده است. و در میان این جنگ‌ها و صلح‌ها انسان‌های بسیاری قتل‌عام شده و حیوانات، درختان، گیاهان، زمین، آب و موجودات بسیاری از بین رفته‌اند. و از آنجا که «جنگ» و «اخلاق» – مانند آب و روغن که با یکدیگر مخلوط نمی‌شوند – هیچگاه با یکدیگر کنار نمی‌آیند، حاصل این جنگ‌ها چیزی نبوده است جز افزایش دزدی، سو استفاده از زنان و کودکان، آدم ربایی، گرسنگی، قحطی، بیماری، تنهایی و دردهای انسانی… . آنچه گفته شد بر همه‌ی ما روشن بوده و نیاز به توضیح بیشتری ندارد. اما آنچه جنگ و هنر را به یکدیگر ارتباط می‌دهد نحوه‌ی بازتاب جنگ در آثار هنری است. پس پرسش این است که جنگ‌ها در طول تاریخ چگونه در آثار هنری منعکس می‌شدند؟ و پرسش دیگر اینکه از چه زمانی و توسط چه کسانی شیوه‌ای دیگر از انعکاس جنگ در آثار هنری مرسوم شد؟ پیشتر یادآور می‌گردد این مقاله تنها بر هنرهای تجسمی متمرکز شده است.

1- هنر ستایشگر جنگ:

هنرمندان همانند سایر مردم تحت نفوذ و سیطره‌ی قوانین محیط و جامعه‌ای بوده‌اند که در آن می‌زیسته‌اند. علاوه بر آن، آنها می‌بایست پاسخگوی خواسته‌های سفارش‌دهندگان و حامیان خود یعنی پادشاهان، اشراف و ثروتمندان نیز باشند. سفارش‌دهنده که اغلب یا در حال دفاع از خاک خود و یا حمله به خاک دیگران بود نیز تنها از یک شیوه‌ی هنری یعنی «هنر ستایشگر جنگ و جنگاوری» استقبال می‌کرده است. از شاخص‌ترین نمونه‌های هنری این شیوه می‌توان به تصاویر حماسی جنگ‌ها که در آن پادشاهان بر گرده اسب خود سوار شده‌اند و یا به تصویر کشیدن تصاویر باشکوه از سربازان وطن‌پرست اشاره كرد. این شیوه هنری همچنان ادامه داشته و به نظر می‌رسد تا زمانی که انسان‌ها برای برطرف کردن اختلافاتشان به جنگ متوسل شوند همچنان ادامه داشته باشد.

2- هنر تقبیح کننده‌ی جنگ:

سنت ستایشگری جنگ و جنگاوری که هم تاریخی چند هزار ساله داشته و هم بسیار قوی و قدرمند بوده و همچنان از شاخص‌ترین انشعابات هنری می‌باشد، چند قرنی است در کنار خود شاهد رشد رقیبی است که سازی مخالف را آغاز کرده است. او در کنار خود نوزادی ضعیف و لاغر اندام را می‌بیند که نه تنها جنگ را نمی‌ستاید بلکه آن تقبیح می‌کند. اما آنچه مسلم است این است که این نوزاد بیش از پیش در حال رشد کردن است. او نه تنها به دنبال «پیروزی در جنگ» نیست که «پیروزی بر جنگ» را آرزو می‌کند. این نوزاد را امروز با عناوینی چون «هنر برای صلح»، «هنر ضد جنگ» و نظایر آن می‌شناسند. هرچند دو اصطلاح «هنر ضدِ جنگ» و «هنر برای صلح» همواره برای ابراز مخالفت با جنگ و گاهی نیز به جای یکدیگر بکار می‌روند، اما تفاوت قابل توجهی در نحوه‌ی بیان خود دارند: «هنر ضدِ جنگ»، چهره‌ی کریه جنگ را به شکلی تلخ، تند و زننده و به کمک تصاویری دهشتناک و خشونت‌بار از قتل‌عام انسان‌ها و حیوانات، تخریب و ویرانی شهرها و روستاها و آوارگی انسان‌ها و نظایر آن به نمایش می‌گذارد. اما در «هنر برای صلح» هنرمند می‌کوشد برای ابراز دیدگاهش از صلح جهانی و نفی جنگ و خشونت، فضایی مثبت و خوشایند در آثارش ایجاد كند.

با این توضیحات اینک به معرفی سه تن از هنرمندانی که آغازگران «هنر ضدِ جنگ» بودند می‌پردازیم:

1- کالوت:

این سنت هنری برای نخستین بار در قرن 17 میلادی و توسط جاکوبز کالوت شکسته شد. برای این کار او دو سری آثار ایچینگ (چاپ فلزی) با مضمون مصائب جنگی که به مدت سی سال اروپای مرکز را در هم نوردید بود خلق کرد.

2- گویا:

دویست سال بعد یعنی در قرن نوزدهم، فرانسیسکو گویا با 82 اثر چاپی به جنگ‌های ناپلئون در اسپانیا پاسخ داد. تحت تاثیر آثار کالوت او نیز ابتدا 82 اثر ایچینگ (چاپ فلزی) خلق نمود. علاوه بر آثار چاپی، او تمامی وحشتش از جنگ را در دو تابلوی مشهورش یعنی «دوم ماه می1808» (جنگ فرانسه و اسپانیا در مادرید) و «سوم ماه می 1808» (تیرباران شورشیان اسپانیایی توسط سربازان امپراطوری فرانسه) به تصویر کشید.

3- پیکاسو:

تا صد سال پس از گویا یعنی تا زمان جنگ جهانی اول در قرن بیستم، یا خیلی کم و یا هیچ اثر هنری ضد جنگی خلق نشد اما گویا با آثاری که خلق کرده بود بر هنرمندان بسیاری پس از خود تاثیرگذاشته بود. اما به طور کل بازتاب وقایع جنگ جهانی اول را می‌توان به خوبی در هنرهای تجسمی و همچنین دیگر هنرها مانند ادبیات و شعر مشاهده كرد. هنرمندان، نویسندگان و شعرایی که به جنگ اعزام می‌شدند قویاً و آشکارا توجهشان به این قتل‌عام بیهوده و بی‌مفهوم که جان میلیون‌ها نفر را گرفت جلب شد. در این میان شاید بتوان گفت پیکاسو بیشترین تاثیر را از آثار هموطن اسپانیایی‌اش گویا گرفته و معروف‌ترین نقاشی ضد جنگ تاریخ یعنی گرنیکای را نقاشی کرد. او آن را در واکنش به بمباران 1937 شهر باسک توسط نازی‌ها که در حمایت از فرانکو در جنگ داخلی اسپانیا شرکت کرده بودند کشید. پیکاسو که در آن زمان در پاریس زندگی می‌کرد، با دیدن تصاویر خرابی‌گرنیکا در روزنامه‌ها وحشت زده و خشمگین شد. او به خوبی تصویری گویا از مصائب جنگ به تصویر کشید و اثری نمادین به جای گذاشت که نشانگر بی‌رحمی جنگ است. گرنیکا نقاشی خیلی خشونت‌آمیزی است که انسان‌ها و حیواناتی در حال مردن را نشان می‌دهد. در همین اعوان پیکاسو به گروه‌های صلح‌طلب پیوست. وی همچنین با تاثیر از تابلوی سوم ماه می 1808 گویا، نقاشی «قتل عام در کره» را در سال 1951 نقاش کرد.

منابع:

fa[dot]wikipedia[dot]org
pajoohe[dot]com
rasoolnoor[dot]com