اریک لوب – نویسنده و دانشیار گروه سیاست و روابط بین الملل در دانشگاه بین المللی فلوریدا

اریک لوب – نویسنده و دانشیار گروه سیاست و روابط بین الملل در دانشگاه بین المللی فلوریدا

تروریسم و خشونت سیاسی

عصر همگی بخیر
قبل از همه چیز می خواهم از بنیاد گفتگو و دوستی ملل به خاطر دعوت کردنم به این کنفرانس بین المللی تشکر کنم. مخصوصا لازم می دانم قدردانی خود را نثار مسعود روانخواه و محمد مصطفی زاده کنم که دعوتنامه های پر از مهری برایم ارسال کردند.
من اریک لوب هستم. من استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه بین المللی فلوریدا هستم. امروز درباره تروریسم و خشونت سیاسی سخن خواهم گفت. سوالاتی که بر محور پاسخگویی به آن ها مطالب خود را ارائه خواهم داد به این ترتیب هستند:
1- تروریسم چیست؟
2- چرا هیچ اجماعی در سطح جهان در تعریف این پدیده وجود ندارد؟
تعاریف متعددی از تروریسم در بین کارشناسان در سطح جهان وجود دارد که من تعریف برژیت ناکوس را مطرح می کنم. او در اثر خود که در سال 2006 منتشر ساخت، تروریسم را به معنی خشونت سیاسی یا تهدید به خشونت توسط گروه ها یا افرادی است که به صورت آگاهانه شهروندان و افراد غیرنظامی را هدف قرار می دهند تا بدین وسیله بر رفتار مردم یا دولت ها تاثیر بگذارند.
زمانی که درباره این تعریف فکر می کنیم با چند دسته از شاخص ها مواجه هستیم:
1- عاملان: چه کسی عامل اقدام به خشونت است؟ بعضی بر این باورند که تروریسم را تنها می توان به افراد و سازمان های غیردولتی نسبت داد. اما باید این واقعیت را بپذیریم که دولت ها هم می توانند برای پیشبرد اهداف سیاسی خود از تروریسم استفاده کنند.
2- هدف: این خشونت سیاسی یا تروریسم چه هدفی را دنبال می کند؟
3- این اقدام علیه چه کسانی است؟
4- قربانیان: قربانیان این حادثه چه کسانی هستند؟
5- محل وقوع حادثه کجاست؟
اولین نکته ای که در تعریف تروریسم باید مد نظر داشته باشیم تفاوت هایی است که بین دو مفهوم تروریسم و اعمال جنایی و خلاف کارانه وجود دارد. در حیطه تروریسم، هم اهداف و هم ابزارهای به کار رفته در قالب پدیده های سیاسی تحلیلی می شوند. یعنی ما مجموعه اهداف تروریسم را در زنجیره تامین اهداف سیاسی یک گروه و همچنین فعالیت ها را نیز به مثابه تقویت برخی اشکال عمل سیاسی تحلیل می کنیم. چرا که اهداف و ابزارهای تروریسم عموما مرتبط با حوزه های امنیت ملی و مسائل سیاسی می شوند.
نکته بعدی این است که اقدامات تروریستی رفتارهای خشونت آمیز سیاسی غیرعادی هستند. غیرعادی بودن آن ها به معنی برداشت مثبت از این عبارت نیست بلکه منظورم این است که اعمال تروریستی با رفتارهای خشونت آمیزی که در زندگی روزمره اجتماعی جلوی چشم ما هستند متفاوت است و برای این ادعا دلیل دارم.
اما در حوزه جنایی، ما عموما با پدیده های اجتماعی – نه سیاسی – مواجه هستیم چرا که انگیزه ارتکاب اعمال خشونت آمیز اجتماعی معمولا محدود به منافع شخصی عاملان جنایت یا مربوط به تقابل با اجرای قانون و عدالت توسط دستگاه پلیس، زندان ها و دادگاه هاست که به صورت روزمره در جامعه اتفاق می افتد.
قطعا مرز معینی بین این دو پدیده وجود ندارد. البته تا حدودی قابل تفکیک هستند به عنوان مثال ما می توانیم بگوییم که تروریست ها نیز با هدف دستیابی به سود و اموال دست به اعمال جنایی می زنند اما بر اساس تحلیل های کارشناس تفاوت اینجاست که تروریست ها از این ابزار برای پشتیبانی مالی فعالیت های سیاسی و پیشبرد اهداف سیاسی خود بهره می گیرند. در حالی که خلاف کاران به سود شخصی به مثابه یک هدف مستقل نگاه می کنند و در مقابل آن ها تروریست ها هستند که اعمال خلافکارانه و جنایی برای آن ها ابزاری است در خدمت یک هدف بزرگتر سیاسی.
نکته بعدی که هنگام تفکر درباره تروریسم باید به آن توجه داشته باشیم این است که برچسب ها اهمیت بسزایی پیدا می کنند. همانطور که می دانیم برخی اوقات برچسبی که بر گروه ها یا افراد تروریست زده می شود عبارتند از: رزمنده، انقلابی، چریک، شورشی و یاغی. در سوی دیگر میدان دولت ها و رسانه ها هستند (بسته به میزان وابستگی به دولت و سایر منافع) که از ابتکار عمل قاب بندی ذهنیت ها و هدایت افکار عمومی برای برچسب زدن بر این سازمان ها و افراد تروریستی برخوردار هستند. این موضع گیری خود موهبتی برای تروریسم است چرا که نشان میدهد دیگران او و موجودیتش را به رسمیت شناخته اند و حالا برای مشروعیت زدایی از این پدیده پا به میدان گذاشته اند. به خودی خود این مساله را به یک عنوان سیاسی تبدیل کرده اند.
چگونگی تعریف تروریسم و توان تشخیص آن مهم هستند. ضمن اینکه چگونگی به تصویر کشیده شدن این پدیده نیز اهمیت دارد.
خب زمانی که درباره گروه یا افرادی که حمله تروریستی علیه آن ها انجام می شود می اندیشیم، کارشناسان بین دو دسته شهروندان و افراد غیرنظامی تفاوت قائل هستند. البته در دایره هر دو مفهوم بخش های مشترکی وجود دارد که همان اهداف نرم هستند که نمی توانند از خود دفاع کنند. اما به هر حال بین شهروندانی که اشتغال به زندگی روزمره خود دارند و نیروهای غیرنظامی تفاوت هایی نیز مشاهده می شود. چرا که افراد غیرنظامی می توانند شامل مقامات دولتی و کارکنان نظامی نیز باشند. کسانی که شاید هم اکنون مشغول به کار نیستند اما در یک اداره دولتی یا پایگاه نظامی استقرار دارند که اتفاقا در فعالیت های سیاسی بحث برانگیز به ایفای نقش می پردازد که به همین خاطر ممکن است در دستگاه تصمیم گیری افراد و سازمان های تروریستی به عنوان یکی از اهداف حملات معین شوند. نکته اینجاست که عناصر غیرنظامی به عنوان جزئی از کلیت سازمان خود، عموما درگیر منافع و اهداف سیاسی هستند و برای آن ها اقدام و مبارزه می کنند در صورتی که شهروندان عادی از چنین مشغولیت هایی بری هستند. این نکته را باید یکی از نقاط مهم تفاوت بین این دو مفهوم بدانیم.
فاکتور مهم دیگر محل مورد نظر برای اعمال تروریستی است. اگر شما به یک محل عمومی مانند کافه یا رستوران یا مرکز خرید حمله کنید که احتمالا ترکیبی از شهروندان و افراد غیرنظامی در آن حضور دارند، چنین اقدامی بیشتر شایسته برچسب اقدام تروریستی است در مقایسه با حالتی که شما به یک اداره یا سازمان دولتی یا پایگاه نظامی حمله می کنید که اگر چه ممکن است غیرنظامی ها در آن نباشند اما احتمالا سطح بالاتری از تدابیر امنیتی برای آن در نظر گرفته شده است. این در حالی است که مکان های عمومی سطح تامین پایین حتی نزدیک به صفر دارند.
فاکتور بعدی که باید درباره آن بیندیشیم، حداقل تعداد قربانیان یک حادثه است تا بتوانیم آن را یک اقدام تروریستی بنامیم. چنین ارقامی در مورد سایر اشکال خشونت سیاسی به کار برده می شود مانند قتل عام، کشتار و پدیده های مشابه. البته شایان ذکر است که در مورد همین اعدادی که برای پدیده های مذکور استفاده می شود اجماع وجود ندارد ولی در مورد تروریسم این خلا به درجه اعلی قابل مشاهده است.
در نهایت فاکتور مهم دیگری نیز وجود دارد. مساله ای که شاید برای سازمان ها یا افرادی که اعمال تروریستی را صورت می دهند، از اهمیت بالاتری برخوردار باشد، مخاطب این اقدام هاست چرا که آن ها در تلاش برای تاثیرگذاری بر رفتار مخاطب معینی هستند. در واقع مخاطب اعمال تروریستی اهمیت بیشتری از قربانیان آن دارد. قربانیان تنها ابزاری هستند که به وسیله آن ها دولت ها، افکار عمومی یا رسانه ها مجبور به اتخاذ نوعی معین از رفتار سیاسی می شوند که تامین کننده تاکتیک ها و استراتژی ها و اهداف سازمان تروریستی مذکور است.
خب بیایید نگاهی دوباره به عاملان اقدامات تروریستی بیندازیم. یکی از مسائلی که مطرح شد، دوگانه بازیگران دولتی و غیردولتی بود. برخی از کارشناسان مفهوم تروریسم دولتی را در این روزها مطرح می کنند.
البته درباره تروریسم دغدغه های دیگری نیز در بین کارشناسان مطرح است مثلا اینکه ریشه این واژه از کجاست؟ آیا این واژه و ریشه های آن به رویدادهای انقلاب فرانسه در قرن هجدهم میلادی ارتباطی پیدا می کند یا حتی می توان در گذشته های دورتر نیز آن را ریشه یابی کرد؟
دولت ها می توانند از ترور برای ایجاد ترس در شهروندان استفاده کنند تا بدین وسیله بر رفتار آن ها تاثیر بگذارند.
آنچه تروریسم را در حوزه سیاست گذاری به یک پدیده پیچیده تبدیل می کند، این است که هیچ استاندارد جهانی برای آن تعریف نشده است. شما افرادی را دارید با عقبه های متفاوت که در این سازمان ها عضویت دارند و حتی انگیزه های متفاوتی دارند. در شکل گیری چنین حوادثی فاکتورهای سیاسی، محیط زیستی، اقتصادی، روانشناسی، فاکتورهای اجتماعی اعم از نابرابری ها و حاشیه نشینی ها و بسیاری عوامل دیگر تاثیر گذار هستند. تعدد متغیرهای این معادله، ترسیم مرز معین بین تروریسم و اعمال جنایی غیرتروریستی را برای سازمان های امنیتی و دیگرانی که در این پرونده ها درگیر هستند دشوار می سازد. اما به هر حال این اجماع وجود دارد که هیچ تصویر واحد و گویایی از این پدیده در دنیا وجود ندارد.
گاهی اوقات تروریسم ابزاری است در دست ضعفای جامعه جهانی تا بتوانند بر عدم توازن تسلیحاتی و همچنین تفاوت در برخورداری از منابع بین دولت هاو بازیگران غیردولتی فائق آیند. افراد و سازمان های تروریستی به همین منظور متوسل به ابزارها و تاکتیک های به خصوصی می شوند تا بتوانند بر این تفاوت ها غلبه کنند. البته این خشونت و تروریسم می تواند علیه یک دولت یا نیروی نظامی خارجی نیز اعمال شود
در کنار مباحث مطرح شده، مسائل جمعیت شناسانه نیز درباره این افراد و سازمان ها مطرح است. در این بین، سازمان های سطح بالاتر ممکن است نیروهای آموزش دیده تر و البته متمول تری داشته باشند این در حالی است که سازمان های سطح پایین تر به مراتب از آموزش های ضعیف تری برخوردار هستند. قطعا چنین فاکتورهایی در بین سازمان های مختلف تروریستی دارای ضعف و قوت بسیار هستند و همین هم به خلا تصویر جهانی باز می گردد
خب اما در زمینه اهمیت برچسب گذاری ها:
ما می بینیم که رسانه ها بسته به وابستگی های خود عناوین مختلفی به سازمان ها و افرادی که عامل خشونت سیاسی هستند اختصاص می دهند: بمب گذار، هواپیماربا و … . خب رسانه با انجام این کار به دنبال بروز دادن رفتارهای واقع گرایانه از سوی خود است در حالی که باید اهداف پیشگیرانه خود را که حفظ جان کارکنان خود می باشد را نیز پیگیر باشد. به هر حال آن ها نمی خواهند به عنوان طرفدار یکی از طرف های حوادث مورد قضاوت قرار بگیرند تا در ضمن چنین قضاوت هایی متهم به برخی اهداف سیاسی در پشت پرده شوند.
ما همچنین سازمان کنفرانس همکاری های اسلامی را می بینیم که بین تروریسم و مقاومت تفاوت قائل است. سازمان های دیگری نیز هستند که از مفهوم مقاومت استفاده می کنند تا به فعالیت های خویش مشروعیت ببخشند خصوصا زمانی که از سوی دولت های دیگر متهم به اقدامات تروریستی می شوند. در گذشته پدیده استعمار و امروز پدیده امپریالیسم نمونه هایی از اقداماتی این چنین هستند که عاملان آن ها برای توجیه خشونت های به کار گرفته شده از چنین عباراتی بهره می گیرند. در واقع سازمان های این چنینی برای رفع اتهام، خود را مبارزان مقاومت می نامند.
حافظه تاریخ نیز مملو از جنگ ها و خشونت سیاسی است. گفتگوهایی درباره هنجارها، استانداردها و توجیه های قابل قبول برای به کارگیری خشونت علیه دیگران در گرفته است که هم متناسب با شرایط سازمان هایی است که امروزه اقدامات تروریستی را صورت می دهند و هم چنین برای دولت ها و نیروهای نظامی که اقدام به جنگ نظامی با آن ها می کنند قابل بهره برداری است. سوالی مطرح می شود که چه سطحی از خشونت عادلانه و متناسب تلقی خواهد شد؟ (چه در مورد گروه ها و سازمان های تروریستی که با خشونت می خواهند اهداف سیاسی را دنبال کنند و چه در مورد کسانی که با خشونت به این اقدامات پاسخ می دهند) کارشناسان در پاسخ می گویند که اگر دولت ها و نیروهای نظامی در پاسخ به اقدامات تروریستی متوسل به پاسخ های قهری شوند، ممکن است باعث وجاهت و مشروعیت این سازمان ها شده و ایدئولوژی آن ها را تقویت کنند که این ایدئولوژی همان ابزاری است که تروریست ها به واسطه آن خود را موجه جلوه داده و دستاوردهای میدانی و پشتیبانی ملت ها را حول آن شکل می دهند.
در نهایت اگر بسیاری از این سازمان ها اهداف سیاسی را دنبال می کنند، سوالی مطرح می شود که خشونت تا چه میزان نه اینکه قابل دفاع باشد بلکه تا چه حد از خشونت می تواند آن ها را در دستیابی به این اهداف سیاسی بیش از راهکارهای مسالمت آمیز موفق سازد؟ مانند اعتراضات مسالمت آمیز و تظاهرات. برخی اوقات دلیل این سازمان ها برای پیگیری اقدامات خشونت آمیز همین است که مسیرهای مسالمت آمیز اعم از انتخابات، لابی کردن و تظاهرات کارکرد لازمه را برای آن ها نداشته است. سوال دوباره اینجا مطرح می شود که آیا این سازمان ها می توانند با ارتکاب اقدامات خشونت آمیز و افراطی اینگونه خود را از مشروعیت ساقط کنند؟
برخی اوقات این سازمان ها از خود انعطاف نشان می دهند که بسته به میزان پشتوانه اجتماعی و همچنین پاسخ رقبای آن ها، دولت ها و نیروهای نظامی انتخابی بین خشونت بیشتر یا کمتر و یا ترکیبی از هر دو حالت خواهند داشت. در واقع آنچه در تعیین انتخاب مقطعی آن ها اهمیت دارد، میزان کارآمدی استراتژی هاست. در گذشته شاهد این بوده ایم که چنین سازمان هایی داخل در گروه هایی شده اند که میزان بیشتر یا کمتری از خشونت را نسبت به آن ها مد نظر داشته اند تا بدین طریق بهتر بتوانند اهداف سیاسی خود را دنبال کنند. گاهی اوقات هم ممکن است حمایت های داخلی و جهانی، این گروه ها را به خشونت بیشتر متمایل سازد.
خب من در همین جا ارائه خودم را پایان میدهم. از وقت و توجهی که گذاشتید سپاسگزارم. اگر سوالی یا نکته ای دارید خواهش می کنم بدون هیچ ملاحظه ای با من در میان بگذارید. متشکرم

خروج از نسخه موبایل