دکتر فوزی العلوی، استاد دانشگاه الزیتونه تونس، سهشنبه چهاردهم مرداد در وبینار “حقوق بشر در اسلام: واقعیت و چالشها” در موضوع “آزادی در اسلام” سخنرانی نمود. او در این سخنرانی، مطالب زیر را بیان کرد:
در این سخنرانی مقایسهای بین نظام حقوق بشر (به ویژه مفهوم آزادی به عنوان یک ارزش و حق اساسی در این نظام) بین منابع غربی و اسلامی صورت گرفته است. از دیدگاه هربرت ماركوزه، انسان در فرهنگ غربي موجودي تكبعدي به شمار آمده است که ماهیتی مادی و غریزی دارد و هیچ بعد معنوی و اخلاقی ندارد. این تصور از انسان مورد اجماع همة مکاتب فلسفی غربی (خواه ایدهآلیست و خواه ماتریالیست) است. پس نقطة آغاز و زمینة همة نظامهای حقوقی غربی در موضوع حقوق بشر، تکبعدی بودن انسان است.
اساس این دیدگاه اومانیستی که دیدگاههای اخلاقی و ارزشی (از جمله آزادی) بر آن مبتنی هستند، مفهوم «جدایی» است. جدایی در اینجا بین انسانی و الهی، فردی و جمعی و مقدس و دنیوی اتفاق میافتد. این جدایی بر درک مکاتب غربی از انسان به عنوان موجودی که به دنبال آزادی و رهایی است، حاکم است. ویژگی دیگر، بحث مادیگرایی (به ویژه دیدگاه پوزیتیویستی) است. نشانههایی از این دیدگاه در درک آگوستکنت از تمدن و انسان دیده میشود. در نگاه او، انسان موجودی پوزیتیویستی است و باید او را در معرض آزمایشهای علمی قرار داد و بحثهای کلامی و متافیزیکی دربارة او را کنار گذاشت.
هگل این درک از انسان را در توضیح ویژگیهای آگاهی انسان به کار میگیرد و به این نکته میرسد که فلسفه، زادة آزادی سیاسی است. آزادی در دیدگاه هگل تنها زمانی میتواند تجسم بشری داشته باشد که بر ایدهای متعالی تکیه کند. هگل بازنمایی سیاسی آزادی را در فلسفة سیاسی یافت. او معتقد بود که کمال عقل و روح بشری در دولت پروس و مرد آلمانی قابل ردیابی است. بنابراین، ویژگیهای مردم غرب در بستر این فردگرایی و خودشیفتگی ساخته شده است که فرد در آن فقط به خودش فکر میکند و برای خودش اهمیت قائل است. در این دیدگاه، فرد خودش را اصل و دیگران را فرع میبیند و اصالتی برای آنها قائل نیست.
این نگاه خودبرتربین و دوگانة خود و دیگران در لیبرالیسم سیاسی و سرمایهداری اقتصادی غرب نیز وجود دارد، همانطور که در همة طیفها و مراتب رویکرد کمونیستی نیز به چشم میخورد. این نظام مفهومی و ارزشی بر دیالکتیک حق و قدرت بنا شده است. در حوزة فرهنگ غربی، بازنمایی انسان و بحث از حقوق، به هیچ وجه مستقل از عنصر قدرت یا خشونت نیست. همانطور که لایبنیتس میگوید، مفهوم آزادی در فضای غرب، مفهومی مبهم است و فلسفههای اخلاقی غربی نتوانستهاند آن را به طور واضح و دقیق بیان کنند. مونتسکیو در کتاب “روح قوانین” به این ویژگی اشاره میکند و میگوید که تعدد تعاریف از آزادی مانع از بازنمایی، تعریف و بررسی دقیق این اصطلاح میشود.
دکارت در روش ایدهآلیستی و عقلانی خود در بررسی آزادی که ضمن خردگرایی و روشنگری غربی قرار میگیرد، آزادی را به مثابه انتخاب میبیند. به این ترتیب، او یک رویکرد لیبرال را پیش میگیرد که زمینة فردگرایی در مفهوم آزادی را پایهگذاری میکند. اگرچه کانت در تفسیر آزادی در فضای عقلگرایی غربی با دکارت همراه بود، اما آزادی را با استقلال اراده پیوند داد. كانت بیان میکند كه باید در مسیر آزادی، آموزش دید. در این میان، اسپینوزا آزادی کامل و بیحدوحصر را یک توهم میدانست. از طرف دیگر، سارتر به دنبال آزادی مطلق بود. مارکس نیز تأکید میکرد که آزادی را فقط میتوان با رهایی از بند ضرورتهای اقتصادی به دست آورد. آزادی در دیدگاه مادی غربی، معنایی اینجهانی و انسانی دارد که مفهوم جدایی از آن به دست میآید. برخی تلاش کردهاند که این معنا را به یک معنای مطلق ارتقا دهند، اما امکان ندارد که امری انسانی و تاریخی که محدود به زمان و مکان است، مطلق باشد. این امر، ضرورت اصلاح فهم غربی از آزادی و تطابق آن با واقعیت را بیش از پیش روشن میکند.
مفهوم ارزشها و نظام حقوق در فضای اسلامی بر مبنای دوگانة حق و باطل مطرح میشود. مفهوم آزادی نیز از این قاعده مستثنا نیست. بنابراین، دیدگاه اسلامی (خواه کلامی ، فلسفی یا عرفانی باشد)، حرکت تاریخی خود را در چهارچوب مبارزة حق علیه باطل تفسیر میکند. این مبارزه، مبارزهای اصیل است که بر سنتی اصیل مبتنی است. این سنت همان سنتی است که خداوند متعال زندگی را بر آن بنا کرده است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّه الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ[1]» “خداوند اینچنین به حق و باطل مَثَل میزند” همچنین میفرماید: «وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ[2]» “و كسانى كه كافر شدهاند، به باطل مجادله مىكنند تا به وسيله آن، حق را پايمال گردانند” در ادامه، جداسازی حق و باطل صورت میگیرد: «ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ[3]» ” اين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند، از باطل پيروى كردند، و كسانى كه ايمان آوردند از همان حق (كه از جانب پروردگارشان است) پيروى كردند.” پس آزادی در اینجا ضمن مبارزة حق علیه باطل و در راه حق تفسیر میگردد.
مفهوم آزادی را فقط میتوان در ارتباط با مفهوم آزمایش درک کرد. خداوند متعال میفرماید: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[4]» “همانكه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.” بنابراین آزادی مبتنی بر فلسفه و حکمت آزمایش است. در اینجا منطق مبارزة بین حق و باطل مطرح میشود و آن این است که پیروزی نهایی در این مبارزه، همیشه با حق است. پس نتیجة آزادی نیز پیروزی حق و حقیقت است. خداوند متعال میفرماید: «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[5]» “پس حقيقت آشكار گرديد و كارهايى كه مىكردند، باطل شد.” همچنین میفرماید: «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ[6]» “و بگو: «حق آمد و باطل نابود شد.»” آیه دیگر: «وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ[7]» “و خدا باطل را محو و حقيقت را با كلمات خويش پا برجا مىكند.” “کلمه” در اینجا نشانگر عدالت به مثابه عنصر اصلی آزادی است. آزادی هرگز نمیتواند مطلق و بدون هیچ محدودیتی باشد و در دیدگاه قرآنی، در پارادایم عدالت قرار میگیرد. خداوند متعال میفرماید: «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ[8]» “پس آنهایی که به خدا ایمان آوردهاند، میدانند که آن حق از جانب اوست.” همچنین میفرماید: «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ[9]» “و حق را به باطل درنياميزيد، و حقيقت را -با آنكه خود مىدانيد- كتمان نكنيد.” همچنین میفرماید: «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[10]» “و از ميان كسانى كه آفريدهايم، گروهى هستند كه به حق هدايت مىكنند و به حق داورى مىنمايند.”
آزادی در چهارچوب عدالت به معنای تعهد به اخلاق، اصول، حلال و حرام، احترام به دیگران و احترام به خلق و پروردگار خلق میشود. خداوند متعال میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ[11]» “اى كسانى كه ايمان آوردهايد، نبايد قومى قوم ديگر را ريشخند كند، شايد آنها از اينها بهتر باشند.” این معنای انسانی و جهانی آزادی است. آزادی در مکاتب غربی (چپ یا راست) کاملاً جدای از عدالت است، در حالی که آزادی در دیدگاه اسلامی مبتنی بر عدالت است. امام علی (ع) میفرماید: «الناس صنفان: إمّا أخٌ لك في الدين، وإمّا نظير لك في الخلق[12]» “مردم دو گروه هستند؛ يا برادر دينى تواند و يا انسانهايى هستند که در آفرينش شبيه تواند.” پس آزادی باید مبتنی بر تأمین حق همة ادیان و مذاهب در ابراز عقایدشان باشد.
اموری مانند الحاق، تحقیر، قیمومیت و استعمار با آزادی منافات دارند. آزادی در جهان غرب به بنبست رسیده است و با وجود اصلاحاتی در آن، به پوچی انجامیده است. آزادی منجر به تکریم و احیای انسان نشد، زیرا او را به موجودی لذتطلب تبدیل کرد. رویکرد اسلامی به آزادی، به این امر نمیانجامد. اسلام در کنار رد آزادی مادیگرایانه، آزادی مسئولانه و مبتنی بر عقل و اراده را محور قرار میدهد. در اینجا میتوان به بسیاری از قرائتهای مستشرقین درمورد قوانین اسلامی پاسخ داد. آنان به اشتباه میپندارند که اسلام، فرد را رها کرده است و حقی برای او در بحث آزادی قائل نیست؛ در حالی که آزادی در اسلام میان فردی و جمعی، دنیوی و اخروی و نیازهای حیاتی مادی و ارزشهای متعالی آسمانی توازن و توافق برقرار کرده است تا از مرجعیت نبوت، اهل بیت، سیرة پیامبران، صالحان و مصلحان پیروی شود.
مفهوم آزادی در سنت فقهی، حقوقی، فلسفی، عرفانی و علوم انسانی اسلامی؛ یک دیدگاه یکپارچه را بیان میکند که دوگانگیها را کنار نهاده است و انسان را موجودی متعادل و متوازن کرده است. این آزادی باعث میشود که انسان به عزت و رهایی دست یابد و به انسانیت و زندگی شایسته برسد. بنابراین، احیای آزادی فقط در یک بستر عادلانه ممکن خواهد بود.
[1]. سورة الرعد، الآیة 14
[2]. سورة الکهف، الآیة 56
[3]. سورة محمد، الآیة 3
[4]. سورة الملک، الآیة 2
[5]. سورة الأعراف، الآیة 118
[6]. سورة الإسراء، الآیة 81
[7]. سورة الشوری، الآیة 24
[8]. سورة البقرة، الآیة 26
[9]. سورة البقرة، الآیة 42
[10]. سورة الأعراف، الأیة 181
[11]. سورة الحجرات، الآیة 11
[12]. نهج البلاغة، رسائل، رقم 53